باسمه تعالي
روزنامه ايران
با اهداي سلام و احتراما
بازگشت به گفتوگوي تلفني بنده با خبرنگار محترم آن روزنامه، سركار خانم بشري صدر،پيرامون «بناهاي تاريخي شهر تهران» و تنظيم يك سوي اين گفتوگو و مصادرهي گفته هاي بنده به نفع مطلوب خود، مندرج در شمارههاي 5049 و5050 ، شايسته است توضيحات بنده براي روشن نمودن افكار عمومي در صفحهي «تهران» در اولين فرصت به چاپ رسد؛
1- يقينا متن گفتوگوي بنده با خانم صدر به صورت «فايل صوتي» نزد آن روزنامه موجود بوده و در صورت خلافگويي، مستند قادر به پاسخگويي ميباشيد و اين بنده، براساس حسن نيت متقابل به اين گفتوگو تن دادم و چنانچه ميدانستم چنين امري صورت ميگيرد، هرگز به اين گفتوگو تن در نمي دادم و چون روزنامه دولتي ايران را نمايندهي بخشي از افكار عمومي ميدانم، با احترام به خوانندگان آن روزنامه، تمايل به گفتوگو نشان دادم و اين در شرايطي است كه تا به امروز، نه سركار خانم بشري صدر را ديده ام و نه وقت مطالعهي روزنامه ايران را دارم و پس از ده روز از چاپ گفتوگويم مطلع شدم و با توجه به كنايهي يكي از نويسندگان آن صفحه كه سمتشان را در آن روزنامه و اين صفحه نمي دانم – مبني بر چرايي گفتوگو با خانم صدر- يقينا از اين پس چنين خواهم كرد و از هر گونه گفتوگو با خبرنگاران منسوب به آن روزنامه خودداري خواهم كرد.
2- شكي نيست كه هويت تاريخي شهر تهران، طي پنج دههي گذشته مورد هرم و هجوم قرار گرفته و بسياري از بناهاي تاريخي پايتخت كشورمان – همچون خانه سيد جمالالدين تهراني در ابتداي خيابان ري و در تقاطع با خيابان اميركبير شرقي- از بين رفته اند و طي سه دههي گذشته با خاك بيكسان شدهاند و هويت معماري تهران، بي قواره، بي هويت و الگوبرداري شده از معماري غربي بوده و متاسفانه به رغم مخالفت اصولي با بسياري از مظاهر فرهنگي غرب، در اين زمينه كاملا از آنان پيروي نموده و در تمامي مختصات جغرافيايي در سراسر كشور را در ساخت و ساز بنا،بنابر اصول معماري ايراني به كناري نهاده نهاده و شيوه و ساخت معماري غربي را الگو قرار داده و محض رضاي خدا، حتي يك بنا با توجه به مختصات معماري ايراني از سوي هيچ يك از دستگاههاي مسئوول ساخته نشده و اين در حالي است كه در دوران قاجار و پهلوي اول، بناهاي بسياري بر اين اساس ساخته شده و خوشبختانه باقي ماندهاند. طرح بزرگراه نواب، مشتي نمونهي خروار، كه حتي عبور مترو را براي آن پيشبيني نكرده بودند!
3- در آن گفتوگو تصريح كردم: شهرداري تهران و سازمان ميراث فرهنگي به عنوان متوليان امر ساخت و ساز و نگاهداري هويت شهر، به مثابه دو لبه يك قيچي عمل كرده و طي سي سال گذشته در اين انهدام هويت، نقشي پررنگ دارند و اساسا گفتههاي بنده معطوف به مديريت فعلي شهرداري و سازمان ميراث نشده و تمامي مديريت شهري در طي سي سال گذشته را شامل شده و سازمان ميراث نيز همچون شهرداري در هر برهه از زمان و مديريت شهري، به قدر سهم خود كوتاهي كرده و بايد براي بازگرداندن اين هويت تلاش نمايند.
4- در برابر سوال خانم صدر، مبني بر چگونگي بازگرداندن هويت تاريخي به شهرمان تهران، تصريح كردم؛ در جايي كه روزنامه ايران، مبادرت به چاپ ويژه نامه اتومبيل مينمايد، چرا چنين كاري را براي معماري اصيل ايراني به عمل نمي آورد و با تبليغ خودروهاي آخرين مدل خارجي و دامن زدن به فرهنگ مصرفگرايي، آيا بهتر نيست آنچه خود داريم را تبليغ نماييم و جاي شعار دادن، عملگرا باشيم.
5- متاسفانه عملكرد شهرداري تهران و سازمان ميراث فرهنگي، گاه چنين عجيب و غريب مينمايد كه در مخيلهي انسان نميگنجد. به عنوان مثال ديوار اطراف خانهي زيبا و تاريخي در نزديكي محلهي ولي آباد – منسوب به يكي از ائمهي جماعت دوره پهلوي – برداشته ميشود تا از ريزش آن جلوگيري شود و آن خانهي تاريخي، با توجه به خلوتي خيابان هاي اطراف آن، مامن معتادان شود و از سوي ديگر خانهي شخصي خانواده محترم مينايي، در فهرست آثار قابل حمايت به ثبت ميرسد و در اين ميان معلوم نيست تكليف ورثه مرحوم مينايي در محلهي منيريه چيست؟ شهرداري پايان كار نمي دهد، چون سازمان ميراث اين ساختمان را داراي ارزش تاريخي دانسته و ميرات فرهنگي نيز اين خانه را تملك نمي نمايد، چون اولا بودجه اي براي اين كار ندارد و ثانيا در شرح وظايفش گويا چنين امري پيش بيني نشده و مالكين و ورثهي مرحوم مينايي سفيل و سرگردان بايد به قوهي قضائيه مراجعه و از اين دو نهاد شكايت كنند و تكليف كار ، بعد از چند سال مشخص خواهد شدو اين خانه به سرنوشت خانههاي اتحاديه و پروين اعتصامي دچار خواهد شد. حال چگونه ميتوان « نه خريد، نه فروخت، و نه حاشا كرد» و براساس كدام قانون، دست برروي ملك شخصي افراد گذارده و آنان را وادار كرد تا در ادارات دولتي، سالها دوندگي كرده و ثابت نمايند اين ملك مشخصي ماست و چه حقي، واز چه منشايي جلوگير تقسيم و فروش ملك شخصي ما شده است؟ و اينجاست كه مسئولين امر پاسخگو باشند و آفتاب آمد دليل آفتاب، رايهاي صادر، از سوي مقامات ذيطلاح قضائي در مورد خانههاي پروين و اتحاديه، شاهد مدعا.
6- نفي عملكرد هر دستگاه و نهاد ولتي، اعم از شهرداري – كه كارهاي بنيادين بسياري را در شهر تهران به انجام رسانده- و ميراث فرهنگي – كه تلاش هاي ذيقيمتي را براي نگاهداري برخي ازبناهاي ارزشمند شهرمان به سامان رسانده- از بيخ و بن، نه صحيح است و نه عقلاني و طبيعي است كه املاي نانوشته نيز غلط ندارد و چنانچه ملاحظات سياسي را به كناري نهيم، ميتوانيم با نقد صحيح ولي بيطرفانه به مقصد و مقصود برسيم.
اين نبده، به مصداق فرمايش شيخ اجل سعدي شيرازي كه ميفرمايد:
نه به استر بر سوارم، نه چو استر زير بارم نه خداوند رعيت،نه غلام شهريارم
نه طنابي زير بار شهرداري داشته و نه دستي زير سنگ سازمان ميراث دارم ونه « افتادهايم و آزاده» و صد البته دليلي نمي بينم به خاطر خوشايند، نهاد ويا دستگاهي، بي دليل دستگاه مقابل را زير سوال ببرم و درگيريهاي كلامي بين اين دو نهاد، بردانايان و افاضل آشكار است و نيازي به واگويهي مجدد ندارد.
7- نگاه اين نبده، در اين گفتوگو كاملا غير سياسي بوده و تلاشهاي سه دههي گذشتهي بنده، در تمامي رسانهها،اعم از نوشتاري،شنيداري و ديداري، معطوف اين نكته بوده است كه : آنچه خود داريم،زبيگانه تمنا نكنيم، و با توجه به ميراث عظيم معنوي و مادي، در داخل ايران عزيز و زيبا، اجازه ندهيم سرمايه هاي ملي ما، بي خود و بي جهت ميراث ديگر كشورها شود، حال آن روزنامه محترم، بنا به هر دليلي، با گزينش گفتههاي من، مصادره به مطلوب به خود كرده، با صراحت عرض مي كنم:مسئووليت تمامي گفتههايم را به عهده گرفته و صد البته آنچه به چاپ رسيد، از بنده نميباشد.
8- تاريخ معاصر ايران ثابت نموده، مردم ايران در داوري نهايي هرگز اشتباه نميكنند و با وانهادن قضاوت نهايي به مردم شريف ايران و تهران،منازعات كلامي را كاري فرسايشي و به دور از شان مطبوعات دانسته و ميدانم و يقينا از اين پس فرمايشات پاسخگوي صفحه تهران را كه اندگ سالي است به خانواده مطبوعات پيوسته،آويزه گوش ميسازم و با جرايدي به گفتوگو خواهم نشست كه نيازي به پاسخگويي بعدي پيدا نكنم.